سر انجام پس از یکساعت در صندلی عقب می نشینم دو طرفم هم مامور خودم هم سرم پایین با چشمهای بسته
همان کسی که منو زد پشت فرمان نشسته بود از راه رفتن خودرو می فهمم که از خط ویژه اتوبوس می رود
به ضرابخانه می رسیم و آن حوالی از آب و هوای آن حوالی قابل درک است .
داخل اتاق می شویم به من می گوید : سرت رو بر نگردون
می گوید : آب می خوای
من : آره خیلی تشنه ام ادامه میدم میشه سیگار بکشم !!!؟
مامور : که جوان است با ریشهایی چند روز اصلاح نشده و زیر چشمهایی کبود و گود رفته که نشان از داشتن اعتیاد او دارد
می گوید : این فرمها را پر کن بعد سیگار هم بهت میدم
می گویم : توی کوله ام سیگار دارم
فرمها را می بینم رویش نوشته وزارت اطلاعات
تازه می فهمم که در سه راه ضرابخانه باید باشیم
همان کسی که منو زد پشت فرمان نشسته بود از راه رفتن خودرو می فهمم که از خط ویژه اتوبوس می رود
به ضرابخانه می رسیم و آن حوالی از آب و هوای آن حوالی قابل درک است .
داخل اتاق می شویم به من می گوید : سرت رو بر نگردون
می گوید : آب می خوای
من : آره خیلی تشنه ام ادامه میدم میشه سیگار بکشم !!!؟
مامور : که جوان است با ریشهایی چند روز اصلاح نشده و زیر چشمهایی کبود و گود رفته که نشان از داشتن اعتیاد او دارد
می گوید : این فرمها را پر کن بعد سیگار هم بهت میدم
می گویم : توی کوله ام سیگار دارم
فرمها را می بینم رویش نوشته وزارت اطلاعات
تازه می فهمم که در سه راه ضرابخانه باید باشیم
No comments:
Post a Comment